جدول جو
جدول جو

معنی پیچ خوردگی - جستجوی لغت در جدول جو

پیچ خوردگی
حالت و کیفیت پیچ خورده
تصویری از پیچ خوردگی
تصویر پیچ خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ خوردگی
حالت و چگونگی پیچ خورده
تصویری از پیچ خوردگی
تصویر پیچ خوردگی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل چین خوردن، تحول و تغییر شکلی که در شکل طبقات زمین بر اثر فشار های جانبی و جنبشهای کوهزایی حاصل میشود و نتیجه اش تشکیل پستیها و بلندیها و وا ریختگی و عدم نظم طبقات قبلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر خوردگی
تصویر سیر خوردگی
حالت و کیفیت سیر خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چین خوردگی
تصویر چین خوردگی
چروک داشتن و ناهموار بودن سطح چیزی، در علم زمین شناسی ناهمواری هایی که در اثر فشار و تغییرات طبیعی در سطح زمین به وجود آمده است
فرهنگ فارسی عمید
پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن: از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچ خوردن
تصویر پیچ خوردن
پیچیدن، پیچ و تاب پیدا کردن، خمیدگی پیدا کردن، پیچیدگی پیدا کردن، پیچیدن و جا به جا شدن رگ یا پی یا استخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
پیچ و تاب پیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
Meandering, Sinuously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
извилистый , извилисто
دیکشنری فارسی به روسی
звивистий , звивисто
دیکشنری فارسی به اوکراینی
คดเคี้ยว , อย่างคดเคี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
berkelok-kelok, berliku-liku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متعسّرٌ , بطريقةٍ ملتويةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
घुमावदार , घुमावदार रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
מתפתל , בצורה מסולסלת
دیکشنری فارسی به عبری
曲がりくねった , 曲がった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
구불구불한 , 구불구불하게
دیکشنری فارسی به کره ای
mzunguko, kwa njia ya mzunguko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
বাঁকা , জটিলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیچیدہ , خمیدہ طور پر
دیکشنری فارسی به اردو